همین دیروز با یکی از دگراندیشان که او نیز مانند من و شما و میلیونها ایرانی دیگر، نگران تاراج دارائیهای کشور و سیه روزی ملت ایران است که در چنگال استبداد دینی و حکومت فقیهان گرفتار آمده و در حال شکستن و نابودی است، تماس تلفنی داشتم.
من سر رشته سخن را باایشان در مورد ایران و اهمیت ایجاد یک جبهه فراگیر از دموکراتهای ایرانی گشودم و ادامه دادم که در زمانه کنونی که ایران از هر سو در تیر رس دشمنان داخلی و خارجی است و حکومت اسلامی کشور و ملت ایران را به لبه پرتگاه نیستی سوق داده است، زمان آن رسیده است تا هر ایرانی از هر قوم، نژاد، ایدئولوژی و آئینی که هست و برای برکناری رژیم غیر دموکراتیک و مردم ستیز در ایران از راه (مبارزه مدنی) و بدون رویکرد به خشونت آماده همکاری و فداکاری است و نمیخواهد ملت ایران به سرنوشت ملتهای افغانستان، عراق، یمن و سوریه گرفتار آید و کشوری با تمدن چند هزارساله جولانگاه چکمهپوشان سر تا پا مسلح بیگانه و داعشیان خودی و غیر خودی گردد و خواهان آن است که مردم ایران برای پایریزی یک پلاتفورم ملی سیاسی که دربرگیرنده اکثریت پیشگامان آزادی و دموکراتهای ملی از چپ، راست و میانه باشد که بدنبال پیدا کردن راه کارهای نوین برای بر پائی یک دولتگذار در فردای کنار زدن کامل حکومت اسلامی در ایران است، آستینها را بالا بزند و با هم دوشی با دیگر آزادگان و با پیروی از حافظ شیرازی که او نیز در دوران حکومت داعشی ”امیر مبارزالدین ” برای تشویق آزادی خواهان و برای کنار زدن حکومت شریعتمداران که نفسها را در سینهها زندانی کرده بودند و حکم ارتداد و شلاق زدن در کوچه و بازار کار روز مره گزمههای حکومتی بود، در آن زمان حافظ شیرازی گوئی شرح حال امروز ما مردم ایران را پیشبینی میکرده است که چنین میسراید:
بیا تا گل بر افشا نیم و میدر ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش بر اندازیم
هماندیش ما از آنسوی خط تلفنی گفت آخر چگونه میشود به این پلاتفورم فراگیر دموکراتیک و ملی دست یافت؟ و گرانیگاه این مبارزه ملی در کجاست و چه کسانی به گفته شما میتوانند در این راستا هم داستان و هماهنگ شوند؟؟؟
به دوست هماندیشم که او نیز چون من و شما دل در گرو آزادی دارد و درد میهن گرفتار در استبداد دینی بند بند استخوانهای او را نیز به فریاد در آورده است، پاسخ دادم مگر ما همان ملتی نیستیم که درست ١١١ سال پیش یعنی در سال ١٩٠۶ میلادی آن کار بزرگ و رنسانس دموکراتیک و ملی را بنام ” انقلاب مخملین مشروطه ” در ایران پایه نهادیم و این در حالتی بود که تمام کشورهای آفریقا مستعمره انگلستان، فرانسه، بلژیک و پرتقال بودند و تمام آسیا در زیر چکمه استعمار انگلستان، فرانسه، هلند و پرتقال بود و تنها ژاپن از استقلال نسبی برخوردار بود؟ مگر تمام کشورهای آمریکای لاتین نیز مستعمره کشورهای اروپائی نبودند؟ و حالا در دوران مدرنیته و جهانی شدن مطبوعات و رسانهها آیا ما ایرانیان دموکرات و سکولار از رایزنی با هم برای رسیدن به آزادی و دموکراسی تا این اندازه ناتوانیم؟
من زمانی که تاریخ مشروطیت را مرور میکنم در میابم که تعداد رهبران آزادی خواهان لائیک و دموکرات که به سکولاریسم (جدائی دین از ساختار حکومتی) و عدالت خانه در دوران مشروطه باور داشتند از تعداد انگشتان دو دست بیشتر نبودند!!
افرادی چون میرزا آقا خان کرمانی، فتح علی آخوندزاده، مستشارالدوله تبریزی، میرزا جهانگیر خان شیرازی (صور اسرافیل)، سران بختیاری و قشقائی، موتمنالملک، ملکم خان، حیدر خان عمو آقلی، طالبوف تبریزی، ستار خان و یپرم خان ارمنی و روزنامهای هم در اختیار دگراندیشان و مشروطه خواهان نبود و تنها روزنامه ” حبل المتین” بود که در هندوستان چاپ میشد و بانوی آزادیخواه بهائی ” طاهره قرت العین” نیز در یکی از ستونهای آن در مورد آزادی مینوشت.
شاهان قاجار و دربار سرسپرده روحانیون شیعه بودند تا جائی که آیت اله شیرازی زمانی که مصرف تنباکو را بخاطر نوشتن قرارداد ایران با انگلستان حرام اعلام کرد ناصرالدین شاه از کشیدن قلیان در بین زنان حرمسرا پس از خواب بعد از ظهر خود داری کرد یعنی جرات این کار را از ترس روحانیون نداشت و دیدیم همان ناصرالدین شاه که بنام قبله عالم مشهور بود بدست یک روحانی طلبه در شاه عبدالعظیم به هلاکت رسید.
من برای دوست هماندیشم شرح دادم که این پلاتفورم سیاسی که من در آرزوی بر پائی آن چشم براه هستم بر سه