نامه سرگشاده کاووس ارجمند به فرزین بستجانی و مهدی ذولفقاری

نامه سرگشاده کاووس ارجمند به فرزین بستجانی و مهدی ذولفقاری

چو ایران نباشد تن من مباد
بدین بوم و بر زنده یک تن مباد .
فردوسی طوسی
دیروز صفحه واتز آپ دوست و هم رزم گرامی مهدی زمانی راتماشا می کرد‌م که بیانیه تلگرافی زیر من را در مبلی که در آن نشسته بودم میخ کوب کرد !!!
دوستان و هم رزمان پیشین ما در جبهه ملی اینترنشنال ، آقایان مهدی ذولفقاری و فرزین بستجانی با دست پاچگی در فضای مجازی اعلام می کنند که آنها به هیچ جبهه ملی خارج کشور وابسته نیستند !
تو گوئی دوستان ما با یک نهیب از سوی این یا آن شخص حقیقی و یا حقوقی هراسناک شده ، اختیار از کف داده ، سپر انداخته و به گوشه خلوت خود پناه برده و با یک پیام تلگرافی از خود رفع مسئولیت کرده اند !!
‌‌و این درست در هنگامه ایست که ملت ایران در تکاپوی نجات از جهنم حکومت اسلامی است و هر روز ابعاد جنایت های رژیم گسترده تر می شود و کشور در حال از هم گسیختگی است و بویژه صف آزادی خواهان باید فشرده تر گردد !!
این رویداد ناخوش آیند یعنی کنش هم رزمان پیشین ما ، من را به یاد سعدی شیرازی انداخت که با زیبائی در گلستان ( باب هفتم ) ، داستان زیر را برای ما به یادگار گذاشته است .

نامه سرگشاده کاووس ارجمند به فرزین بستجانی و مهدی ذولفقاری
سعدی شیرازی می نویسد :
سالی از بلخ به بامیانم سفر بود و راه از حرامیان ( دزدان سر گردنه ) پر خطر. جوانی به بدرقه همراه من شد، سپربازِ چرخ‌انداز، سلحشورِ و دلاور که به ده مردِ توانا کمانِ او زه کردندی و زورآورانِ رویِ زمین پشت او بر زمین نیاوردندی ولیکن چنان که دانی متنعم بود و سایه‌پرورده نه جهاندیده و سفر کرده. رعد کوس دلاوران به گوشش نرسیده و برق شمشیر سواران ندیده.
نیفتاده بر دست دشمن اسیر

به گِردش نباریده باران تیر

اتفاقاً من و این جوان هر دو در پی هم دوان. هر آن دیوار قدیمش که پیش آمدی به قوّت بازو بیفکندی و هر درخت عظیم که دیدی به زور سرپنجه بر کندی و تفاخرکنان گفتی:
پیل کو تا کتف و بازوی گُردان بیند؟

شیر کو تا کف و سر پنجهٔ مردان بیند؟

ما در این حالت که دو هندو از پس سنگی سر بر آوردند و قصد قتال ما کردند. به دست یکی چوبی و در بغل آن دیگر کلوخ کوبی. جوان را گفتم: چه می گوئی ؟
بیار آنچه داری ز مردی و زور

که دشمن به پای خود آمد به گور

تیر و کمان را دیدم از دست جوان افتاده و لرزه بر استخوان.
نه هر که موی شکافد به تیر جوشن‌خای

به روز حملهٔ جنگاوران بدارد پای

چاره جز آن ندیدیم که رخت و سلاح و جامه‌ها رها کردیم و جان به سلامت بدر بردیم .
به کارهای گران مرد کاردیده فرست

که شیر شرزه در آرد به زیر خمّ کمند

جوان اگر چه قوی‌یال و پیلتن باشد

به جنگ دشمنش از هول بگسلد پیوند

نبرد پیش مصاف ( جنگ ) ‌آزموده معلوم است

و این دوستان در ناباوری ما پیوند را گسستند !!
من بنام یک ملی مصدقی مشروطه خواه هوادار دکتر مصدق و دکتر بختیار یاد آور می شوم که این گونه عقب نشینی ها در برابر یک جریان مشخص مخالف پرنسیپ های پذیرفته شده از سوی دکتر مصدق و دکتر شاپور بختیار است ، چون آن دو الیت سیاسی و میهن دوست آزادی خواه دشنام ها و ناروا ئی ها را پذیرا شدند ولی از آرمان های خود که آزادی و میهن پرستی بود دست نکشیدند ، صحنه را ترک نکردند و تا آخر رفتند . دکتر مصدق پس از سه سال زندان تا آخرین روزهای زندگی در تبعید خانگی در احمد آباد بسر برد و دکتر بختیار در راه آزادی میهن در فرنگستان بوسیله سربازان گمنام امام زمان سر بریده شد ‌و آرامگاه او در گورستان مشهور پاریس امروزه میعاد گاه ملی گرایان دموکرات است .
به یاران پیشین در جبهه ملی اینترناشیونال آقایان فرزین بستجانی و مهدی ذولفقاری می گویم :
بر اساس رسم و پرنسیپ های تشکیلاتی در جبهه ملی ایران از سال ۱۳۲۸ خورشیدی چنانچه هر یک از اعضای جبهه ملی هر زمان و‌ به هر دلیلی خواهان کناره گیری از تشکیلات جبهه ملی بودند با نوشتن یکم نامه به دفتر تشکیلات جبهه ملی اعلام انصراف ، کناره گیری و یا بازنشستگی بخاطر بیماری می نمودند و در جبهه ملی رسم نبود که یک شخص از اعضای شورا و یا تشکیلات جبهه ملی در یک بیانیه عمومی اعلام انصراف کند .
هم اکنون که این نامه را آماده می کنم بیش از صد تن از جوانان در داخل و خارج کشور نسبت به تشکیل جبهه ملی ایران اینتر ناسیونال امیدوار و ابراز خوشحالی نموده و حاظر به همکاری شده اند .

در سال ۱۳۴۱ خورشیدی در کنگره دوم جبهه ملی در تهران زمانی که دکتر خنجی و دکتر حجازی از ورود نمایندگان کانون سوسیالیست ها ( نیروی سوم ) به کنگره جبهه ملی جلو گیری کردند ، سازمان جوانان نیروی سوم و دانشجویان هوادار نیروی سوم خلیل ملکی تبریزی در خارج کشور واکنش نشان دادند و به دکتر مصدق که در احمد آباد زندگی می کرد نامه نوشتند و از دکتر مصدق درخواست نمودند در این مورد رهنمود های خود را ارائه نماید و دکتر مصدق با نوشتن بیانیه ای از کانون دانشجویان نیروی سوم پشتیبانی کرد و نامه مشهور خود را به کنگره جبهه ملی نوشت و کنگره دوم جبهه ملی تعطیل و دکتر مصدق به نوشتن اساسنامه و مرام نامه جبهه ملی سوم اقدام نمود و این بدین معنی است که دکتر مصدق از کادر جوان نو گرا و پیشگام در برابر جریان سنتی جبهه ملی ایران پشتیبانی کرد و اکنون نیز من بر این باور هستم که جبهه ملی اینتر ناسیونال با پشتوانه یک کادر جوان کار آمد می تواند با اشکال گوناگون‌ در این شرایط ویژه و خطرناک در ایران نقش ایفا کند، بویژه که در جنبش نوین ملت ایران در پروسه مبارزانی » زن زندگی آزادی « سکان دار مبارزه بر ضد رژیم استبداد دینی در ایران و خارج کشور جوانان پر شور دموکرات و نو اندیش بودند و لذا کنش این دو ملی گرای مصدقی در عقب نشینی دقیقأ پشت کردن به آرمان های جوانان سلحشور کشور ارزیابی می شود ولی ما در جبهه ملی اینترنشنال بنا نداریم در برابر تند باد ها سر خم کنیم و به راه خود ادامه خواهیم داد و به گفته حافظ شیرازی :
ترسم از ترکان تیر انداز نیست
طعنه تیر آورانم می کشد

کاووس ارجمند

رییس شورای مرکزی جبهه ملی ایران-اینترنشنال
ملی گرای مشروطه خواه هوادار دکتر شاپور بختیار
۲۳ ژانویه ۲۰۲۴

پیمایش به بالا